استقلال ظاهری و عنعنات دینی / صادق هدایت (هادی صداقت)

toop-morvari«جانم برایتان بگوید، من نمایندۀ محترمۀ پرتقال آزاد هستم و برای کفلمۀ هفت پرکنۀ هند به اینجا آمده ام. ما در اثر سالها تجربه تلخ دریافتیم که مردم دنیا خوشباور و احمق و توسری خورند و عقلشان به چشمشان میباشد و همچنین دنیا خر تو خر است. اگر ما از حماقت مردم استفاده میکنیم گناه از ما نیست. چشمشان کور شود و دنده شان نرم، اگر شعور دارند بزنند و پدرمان را در بیاورند. – اما حالا که ریگی به کفش دارند و قلدر پرستند، پس فضولی موقوف! بیخود صورت حق بجانب بخود نگیرند، زیرا حق نُتُق کشیدن ندارند. – آخر ما هم بیکار نمی نشینیم و با قصهٔ «بی بی گوزک» سرشان را گرم خواهیم کرد. چنان آنها را ترغیب به گذشت و فقر و فاقه و صوفیگری و مرده پرستی و گریه و وافور و توسری خوری میکنیم که دست روی دستشان بگذارند و بگویند: باید دستی از غیب برون آید و کاری بکند! اما این دست، دست ما خواهد بود. ما ترک دنیا به آنها میاموزیم و خودمان سیم و غله خواهیم اندوخت. (کف زدن حضار) جانم برایتان بگوید، همیشه برای اینکه تاریخ عرض اندام بکند، یک تُپـُز یا گرز یا قدارهٔ خونالود و یا لولهٔ توپ و یا بمب اتمی‌ برهان قطع است. چنانکه حضرت خاتم النبیین میفرماید: «انا نبی بالسیف» آنوقت چند نفر رجاله لازم است که به اسم خدا و شاه و میهن هی‌ کراوغلی بخوانند و سینه بزنند و خود را نگهبان قانون معرفی‌ بکنند و تودهٔ عوام کالانعام را با اشتلم و بیم دوزخ و امید بهشت بفریبند. این تودهٔ گمنام هم که اسیر شکم و زیر شکمش است کورکورانه از آنها اطاعت خواهد کرد و بپای خود به کشتارگاه میرود. به این طریق تاریخ عوض میشود. (حضار کف زدند و هورا کشیدند: میهن مسلخ عزیز ماست.) اما چرا علم شریف تاریخ تکرار میشود! برای اینکه وقاحت‌ها و پستیها و سستیها و مادرقحبگی‌های بشر هم تکرار میشود. حیوانات بت نمی پرستند، قلدر نمی تراشند و به کثافتکاریهای خودشان هم نمی بالند برای همین تاریخ ندارند. صفحات تاریخ بشر با خون نوشته شده، هر قلدری که وقیح تر و درنده تر و بیشتر کشتار و غارت بکند و پدر مردم را در بیاورد، در صفحات این تاریخ عزیز چسانه تر است و به‌ اصطلاح نامش جاویدان میشود و گاهی‌ لقب «عادل» هم به دُمش میچسبانند و حتی بدرجهٔ الوهیت هم او را بالا میبرند. این از خصایص اشرف مخلوقات است! – آنوقت موجودات احمق وازده ای که ریزه خوار خوان رجاله های تازه به دوران رسیده می باشند، قد علم می کنند و جریان وقایع را با منافع شکم و زیر شکم خودشان تطبیق می دهند، با جملات چسبندهٔ پر طمطراق و سجع و قافیه پرده روی جنایات و حماقت کارنامهٔ این قلدرها می اندازند و اسم خودشان را مورخ می گذارند. به این طریق افسانه به وجود می آید. خوبیش اینست که از افسانه هم درس عبرت نمی شود گرفت. تنها فایدهٔ تاریخ اینست که از مطالعه اش انسان به ترقی و آیندهٔ بشر هم ناامید می شود. در هر زمان که آدمها به هم برخورده اند این برخورد دائمی همیشه کشت و کشتار ببار آورده، هر ملتی که به درجهٔ تمدن رسیده ملت همسایه اش که قلدر و پاچه ورمالیده بوده به آن حمله کرده، هستیش را بباد داده است. خاصیت هر نسل اینست که آزمایش نسل گذشته را فراموش بکند، وقایع تاریخ یک فاجعه و یا رومان است که به تناسب مقتضیات وقت هر مورخی مطابق سلیقهٔ خودش از میان هرج و مرج اسناد تاریخی بهره برداری کرده است، اما به ما ربطی ندارد. فقط درس پستی و درندگی و کین توزی بما می آموزد، به همین علت بشر را وادار میکنند همیشه رو به قهقرا برود. فقط الفاظ فرق می‌کند، اما دیکتاتور امروز به مراتب خطرناک تر از دیکتاتور هزار سال پیش است (کف زدن ممتد حضار) باز هم تجربه به ما ثابت کرده که مذهب مسیح بهانه و افزار دست یکمشت گرگ است که به لباس میش درآمده اند و جز تخم نفاق و کینه ثمر دیگری به بار نمی‌آورند، زیرا یکدستهٔ انگشت شمار مثل اسقف الساقفهٔ خودمان (اشاره به طرف آذر جسنف بیور الاغ کرد) برای تایید حرص و آز و شهوت و خودپسندی و جاه طلبی خودشان آمده اند دنیای نامرئی و خدای قهاری تصور کرده اند که همان تمایلات پست آنها را دارد. آنها نماینده و تعزیه گردان همین دستگاهند و برای سود و زیان خود آیه از زبور و تورات میآورند و پایش بیفتد با شیطان هم میسازند تا موجودات را تا ابد پست و احمق و گدا و مطیع نگهدارند و همینکه قوت گرفتند، این آقایان زاهد و عابد و مسلمان حتی مدعی تاج و تخت هم میشوند. به همین مناسبت یک پا دشمن خونی ما هستند. اگرچه من از لحاظ سیاست استعماری در نظر داشتم که شعائر اسلامی را تقویت بکنم، اما حالا که سر قوز افتاده ام از اینکار بکلی چشم میپوشم، زیرا ما از ته قلب به مذهب لینگم گرویده ایم و دیگر حنای هیچ مذهبی پیشمان رنگی ندارد. جانم برایتان بگوید، اگر خدا وجود داشت دیگر احتیاجی به کشیش و آخوند و خاخام و مسجد و کلیسا و کنیسه نبود. مظهر پرستش ما محسوس و در دسترس همگی است و میانجی لازم ندارد، حتی از تبلیغ هم بی نیاز است. – مُشک آنست که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید. چون آنچه که مشکوک است همیشه تبلیغ لازم دارد. اگر مذهب راست میگفت، اینهمه زندان و پاسبان و بیمارستان و تیمارستان و قشون و کینه و جنگهای صلیبی و مذهبی وجود نداشت، زیرا دین و مذهب از ابتدای پیدایش تاکنون جز موجبات بدبختی و تبه روزی مردم را فراهم نساخته و جز دکانداری و آلت خر کردن مردم چیز دیگری نبوده، چه آنکه از پایه و اساس موهوم بوده. اساساً تمنای تهذیب آدمی از راه مذهب جز از قبیل تمنای دفع فاسد به افسد نیست. از بدمنشی ها و کثافتکاریهای آدمی از همه فاسدتر همان ایمان مذهبی است. ایمان مذهبی بزرگترین دروغهائی است که بشر برای تبرئه خود قالب زده و گشادترین کلاهی است که بسر خودش گذاشته است. فقط به این وسیله نمایندگان آن به اقتضای زمان در خر کردن مردم و سوار شدن بر گردهٔ آنان کوشیده اند. کدام مذهب است که توانسته باشد پنج دقیقه از شرارت بشر بکاهد؟ برعکس می بینیم همیشه تعصب و خرافات و حماقت بشر را برای پیشرفت مقاصد خود دست آویز قرار داده و یک میانجی کشیش یا آخوند لازم دارد که کلاه مردم را به امید بهشت و بیم دوزخ بردارد و به ریششان بخندد. مذهب ما میانجی لازم ندارد. لذا قانون ما توپ رضی الله عنه میباشد که مشاهده میکنید و آلت پرستش ما است. (زنان فاجرۀ پرتقالی که از مسلمانان دل پُر خونی داشتند دسته جمعی خواندند: مسلمان گر بدانستی که توپ چیست، یقین کردی که دین در توپ پرستی است؛ ز اسلام مجازی گشته بیزار، کز آن کفر حقیقی شد پدیدار؛ اگر کافر ز توپ آگاه گشتی، کجا در دین خود گمراه گشتی؟) جانم برایتان بگوید، اما از لحاظ روش سیاسی، چنانکه ملاحظه میکنید، از این دقیقه به بعد ما فاتح هند هستیم. – سرکردگان ما سالها مشغول مطالعهٔ حمله به هندوستان بودند و کاری از پیش نبردند و آخرش جلو یکمشت درویش لندهور زانو زدند و سپر انداختند. ولیکن ما دست به ترکیب هیئت حاکمهٔ شما نمیزنیم، برعکس از غرور ملی و مذهب لینگم و مهاراجۀ میهن پرست شما تقویت خواهیم کرد. به این معنی که استقلال ظاهری و عنعنات دینی شما را عجالتاً محترم میشماریم تا بهتر بتوانیم پدرتان را در بیاوریم. زیرا دستگاه حاکمه دست نشاندهٔ غلام حلقه بگوش ما خواهد بود و در اینصورت هیچگونه مسئولیتی بعهدۀ ما نمی باشد. جانم برایتان بگوید، چون شما ملت پَست عقب افتاده ای هستید، باید در عوض همۀ محصولات زیرزمینی و بالای آسمانی خودتان را دو دستی به بیت المال کفر ما تقدیم بکنید و ما بموجب برنامۀ هفت ساله ای که تنظیم کرده ایم، برایتان زندانهائی با سیستم جدید بسازیم و جاده های نظامی و فرودگاه درست بکنیم، بانکهای خارجی پولتان را کنترل بکند و نظامتان در دست ما باشد. همچنین برای اینکه در جرگۀ ملل مترقی درآئید باید قرض هنگفتی از ما بکنید تا توپ و تفنگ و خمپاره و آتشخانه های وازدۀ کهنه و بنجل های خودمان را برایتان بفرستیم و به این طریق تا ابدالآباد زیر دِین ما بمانید. (حضار کف زدند و گفتند: چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار!) جانم برایتان بگوید، مَـخلَص کلام اینکه: ما برای دوشیدن شما آمده ایم و من شخصاً مسئولیت وجدانی دارم که پرتقال های هفت پرکنۀ هند را مصادره بکنم و برای هم میهنان عزیزم بفرستم. حالا دیگر خود دانید. زنده باد مهاراجهٔ کاپوت والا پدر تاجدار و نابغۀ دهر ولایت البوقرق دخت آباد! زنده باد مذهب مقدس لینگم، مرگ سیاه بر کلیسا. محو باد کشیش مفتخوار و مُرده خوار! آکلۀ شتری بیفتد به پایین تنۀ پادشاه پرتقالمان! … »

توپ مرواری / صادق هدایت (هادی صداقت) / صفحه ۶۷ ~ ۶۳

[یک تیپا]

82NamehbeHSNبهتری و بدتری و اصلاح و آینده و گذشته و همة آنها هم در نظرم باز یک چیز احمقانه و پوچ شده. جایی که منجلاب گـُه است دم از اصلاح زدن خیانت است. اگر به یک تکة آن انتقاد بشود قسمتهای دیگرش تبرئه خواهد شد. تبرئه شدنی نیست. باید همه‌اش را دربست محکوم کرد و با یک تیپا توی خلا پرت کرد. چیز اصلاح شدنی نمی‌بینم …

دیروز هم برای اولین بار [جهانگیر] تفضلی را در سفارت فرانسه دیدم. اشاره به کاغذهایم کرد و به شوخی برایم خط و نشان کشید. منهم در جوابش فورمول معروف را گفتم: «کسی که از خدای جون داده نترسد از بندة کونداده نمی‌ترسد!» تو لب رفت

منبع: صفحه ۱۱۳ – صادق هدایت – هشتاد و دو نامه به حسن شهید نورائی – پیشگفتار: بهزاد نوئل شهید نورائی – مقدمه و توضیحات: ناصر پاکدامن – ناشر: کتاب چشم انداز – پاریس: ۱۳۷۹